کد مطلب:316811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:103

حضرت هم با شما شوخی کردند، و الا...
در كتاب چهره ی درخشان قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام به نقل از آقای شیخ علی خوئینی زنجانی آورده اند كه:

ابوالزوجه ی این جانب، آیت الله آقای حاج شیخ میرزا محمدباقر زنجانی قدس سره می گفتند: با عده ای از نجف اشرف برای زیارت امام حسین علیه السلام وارد كربلا شدیم و در مدرسه بادكوبه ایها اقامت كردیم.

به رفقا گفتم: به زیارت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برویم. یكی از طلبه ها گفت: حضرت اباالفضل العباس علیه السلام كه امام نیست! من خسته هستم و حرم حضرت نمی آیم، شما بروید و بیائید، بعداً هم می رویم برای زیارت امام حسین علیه السلام.

باری، او نیامد و ما رفتیم. وقتی برگشتیم، دیدیم مدرسه شلوغ است، پرسیدیم: چه شده است؟ گفتند: شیخی رفته مستراح و در چاه افتاده است. وقتی كه او را از چاه درآوردند، دیدیم همان رفیق ماست! یكی از رفقا به وی گفت: دیگر از این غلطها نكنی ها!

گفت: من با حضرت شوخی كردم. یكی از رفقا گفت: حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم با شما شوخی كرده و الا شما را هلاك می كرد!



شاهد اقبال امشب حلقه بر در می زند

پیك شادی حلقه ها بر در مكرر می زند



[ صفحه 164]



نور باران گشته امشب خانه ی ام البنین

چون كه ماه هاشمی از بیت او سر می زند



وه چه ماهی كافتاب عارض جان بخش او

طعنه ها، از جلوه بر خورشید خاور می زند



چون در آغوش پدر جا گیرد آن زیبا پسر

جبرئیل از شادمانی كف به كف بر می زند



در شب میلاد او بوسد پدر دستش ز شوق

در عوض او، بوسه بر دست برادر می زند



یا اباالفضل ای كه بر دامان تو دست نیاز

در همه صبح و مسامولا و مهتر می زند



شعر «ثابت» گر قبول افتد به درگاه شما

تا ابد از نام تو بر فرق افسر می زند



شعر از «ثابت»



[ صفحه 165]